هوالرئوف الرحیم

سه سال پیش چنین شبی اصفهان بودیم.

تو اون هتل کوچولوی کم ستاره ی جمع و جور.

و له و خسته و داغان حتی نای تلویزیون دیدن نداشتیم و همون سر شب خوابیدیم.

رضوان چند ماهه بود. هشت ماهه دقیقا. و شب در به در دنبال سرلاک موز هم براش گشته بودیم.

امشب خونه مامان بودیم و خوش گذشت. زود کاسه کوزه رو جمع کردیم. رضا بخاطر سرکار. مامان اینها بخاطر سفر.

راستی، فالم رو برای کار جدیدم گرفتم. گفت آخرش پشیمون می شم. ولی فعلا دلم می خواد پیش برم. اگر وقت کنم البته. [آی له و داغون و سرشلوغ].

 

 

 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دندانپزشکی آرمین رایانه تولید و فروش انواع فرش سجاده ای ، سجاده فرش ، فرش محرابی ، فرش نمازخانه ، فاخته پرواز Andy ساختمان ستاره سهیل دوربين هاي ديجيتال