هوالرئوف الرحیم
کلاس رضوان یکساعته. نمی ارزه بیای خونه. علاوه بر اینکه این چند جلسه هر بار وسط کلاس رضوان یه کار مهمم داشته.
جزء خوانی هام رو گذاشتم برای اون زمان. یک دلیلش بخاطر تصمیم اکیدم برای دوست جدید پیدا نکردنه. یک دلیلش هم بهترین فرصته برای خوندن قرآنهام. یک دلیلش هم کمتر حرف زدنه. و دیگر دلیلهایی که به اخلاق گندم مربوط میشه.
وگرنه تعریف از خود که چه عرض کنم. :( . هم جذابت دارم برای جذب دوست. هم زود می تونم دوست پیدا کنم. ولی فایده ش چیه؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!
اون خانمهای مادر هم فکر می کنن که من خودم رو می گیرم. و مهم هم نیست. هر چی می خوان فکر کنن. دیگه حوصله ی حرص خوردن و فکر کردن به این مقوله رو ندارم والا.
ولی با بچه هاشون خوبم. گرم می گیرم و حرف می زنم. فقط این اخلاق دست زدن به صورت و دست بچه رو هم نداشتن، خیلی عالی می شد. اونم بعد از باشگاه و بعد از تاب سرسره بازی کردن.
گناه داره فسقلک یوهو مجبوره با اینهمه میکروب سازگاری پیدا کنه.
پی نوشت:
یکی از دلایلی هم که دوست ندارم باهاشون قاطی بشم اینه که از رو سن بچه ها و فاصله ی سنیشون به مسائلی که بهشون ربط نداشت بلند بلند فکر می کردن و حساب می کردن و با هم حرف می زدن. تازه مثلا خیلی با کلاسن از لحاظ ظاهری.
خلاصه که کلهم اجمعین دست در دست هم داد تا من به این نتیجه رسیدم.
درباره این سایت