هوالرئوف الرحیم
امروز هم کلی کار کردم.
فریزرها رو مرتب کردم. یخچال رو هم. ته مونده های غذاهارو سروسامون دادم و به میوه و سبزیجات رسیدم. هفت سین و وسایل پذیرایی رو جمع کردم و خونه تقریبا به حال قبل عید برگشت. البته هنوز مهمونهایی دارم که نیومدن و معلوم هم نیست که بیان. شاید باقی مونده رو هم فردا جمع کردم.
این وسط رضوان هم سرماخورده باز و سرخ کردن رو تا خوب بشه حذف کردم.
عصر بساط آش رشته فراهم کردم و رفتیم بیرون که خرید کنیم. و دیدیم شهروند مرکزی بسته ست و برگشتیم. فقط از منظره ی آسمون آبی و ابرهای گوگولی که پس زمینه ش کوهای برفی با کیفیت hd بود، همچنین مردمی که در حال سیزده به در کردن بودن، لذت بردیم و برگشتیم.
تا رسیدیم خونه آش رو ردیف کردم. یه کاسه برای مامان رضا گذاشتم و بقیه رو بردیم خونه مامان دور هم خوردیم که کیف داد.
بعدم رضا رفت خونه مامانش و من و بابا و مامان با هم فیلم دیدیم و چای خوردیم.
شب رضوان چندین بار صدام رو در آورد و حسابی از کوره در رفتم. رضا امروز در بالاترین سطح حرص در آوردن بود و یه سره ولو در حال گوشی بازی و من مثل اسب در حال کار. خیلی امشب حال نابسامانی دارم.
درباره این سایت