هوالرئوف الرحیم
مرکز بهداشت خیلی شلوغ بود ولی کارمندها هیچکی سر جای خودش نبود. خانم وزن گیری واکسن رو به فسقلک زد که به نظرم جای بدی زد چون هنوز بچم یتا پرنده می زنه و پاشو ت نمیده. قبلیها روی ران رو می زدن این بغل ران زده. نمی دونم واقعا فرقی داره یا نه.
بعد. خانم وزن گیری اصلی که باردار بود و حالش هم خوب نیود دستیارش کارهارو انجام داد. دور سر بچم رو هم اشتباه گرفت دستگاهشون ارور داد و اونم گفت دو هفته دیگه برای چک دوباره بیا. یهو به ذهنش رسید دوباره اندازه بگیره، که فهمیدیم بد اندازه زده بود و دور سرش نورمال بود و من لبخند به لب تو دلم دری وری بود که می گفتم. خانم در مورد تب هم گفت تب خفیف می کنه.
منم خیالم راحت گشت و گذارم رو کردم و شب اومدم خونه و تازه دماسنج گذاشتم و هی پاشویه هی استامینوفن هی چک ولی کمتر از 37.3 که شروع تب هست نمی شد. هیچ کاری هم نمی کردم رااااحت 38 به بالا می شد.
برای خوابش که شیاف گذاشتم براش. ولی باز هی بهش سر می زدم تا صبح. از صبح باز همون شکل تب بالا می رفت و پایین نمی اومد.
یهو یه حرف و تجربه از یه غریبه که وقتی رضوان یک سالش بود بهم گفته بود یادم اومد.
گفته بود دستمال یا حوله رو با آب ولرم مرطوب کنم. روی نقاط نبض بگذارم.
"پیشانی و شقیقه ها. زیر بغلها. پشت آرنجها. روی مچ پا و پاشنه. پشت زانو و کشاله ران."
تو خواب و بیداری همینطور رو هر کدوم از این نقاط چند ثانیه پارچه رو می گذاشتم و هر جا که بر می داشتم خنک می شد.
اینطوری شد که تبش رو رسوندم به 35.5. از یخ کردن و زار زدن بچه هم خبری نبود.
شاید یه روز یه نفر دیگه رو نجات داد.
درباره این سایت