هوالرئوف الرحیم
رضا به عااااااالمه فیلم داره. قدیمی، جدید. فیلمبازیه برای خودش. من ولی باهاش همراهی نمی کردم فیلم ببینیم. سلائقمون متفاوته و زمین تا آسمون با هم فرق داریم و من اصلا تحمل فیلمهایی که خوشش میاد رو ندارم.
من فیلمهای رومانتیک و احساسی، مفهومی و خوش ساخت، و انیمیشنهای خاص رو می پسندم. رضا هر چی بکش بکش و مسخره و هندی و جلف.
مثلا تو قطار من "مغزهای کوچک رنگ زده" و "تنگه ی ابوغریب" و "خجالت نکش" و "هتل ترانسیلوانیا" و "رگ خواب" می دیدم، ایشون فیلم طنز مسخره های ایرانی که اسمشونم زورم میاد حفظ کنم.
بعد اوایل نامزدیمون من بهش "غرور و تعصب" رو نشون دادم، کلی هم رومانتیک شده بودم، ورداشت چنان زد تو حالم :/
هیچی دیگه. اینجوری شد که خیلی حال نکردم باهاش فیلم ببینم و تعداد فیلمی که با هم دیدیم و کیف کردیم خیلی کمه.
حالا چند شبیه میشینیم عصرها با هم فیلم میبینیم.
اگر بتونیم رضوان رو دک کنیم از ترس صحنه های ناگهانی تو فیلمها که راحت، وگرنه میشینیم انیمیشنی چیزی با هم میبینیم.
و اما.
تمام آنچه گفته شد مقدمه ای بود برای فیلم امشب.
امشب midnight sun رو دیدیم و اولش حسابی احساساتی شده بودم و آخرش چنان زار می زدم که نگو. سردرد گرفتم. حسابی بهمم ریخت. دلم گرفت و فکر کردن بهش روحم رو مچاله می کنه. و در نهایت هم اینکه: خیلی قشنگ و تاثیر گزار بود.
یه نقطه ی اشتراکی بود. رضا هم اعتراف کرد به رومانتیک و قشنگ و تاثیرگزار بودنش.
درباره این سایت