هوالرئوف الرحیم

سه شنبه برگشتیم ولی هنوز فرصت نکردم بنویسم ازش.

یک سفر معرکه.

سفری که در ابتدا و در اولین مواجهه با هتل، داشت به بدترین سفرمون تبدیل می شد. و تکمیل ماجراها با جا گذاشتم تمام کارتهای بانکی تو خونه. اما.

اما بعد از یکی دوتا تماس و باز هم خوردن به درهای بسته، رگ اصلی قصه دستمون اومد. اونجا بود که دوتایی تصمیمی گرفتیم. و فهمیدیم که سفر رو نه با امکانات و شرایط، که با حال و رفتار و فکر خودمون باید خوب کنیم.

نتیجه ی این تصمیم، سفری رو برامون به ارمغان آورد که تنه به واژه ی زیبای "رویا" می زنه.

عالی. رویایی. مسحور کننده.آرامش بخش. دل بر. و در نهایت عشق خالصصصصصص.

 

 

 

 

 


پی نوشت:

اون نگاهی که تو چشمهام کرد و وایساد و نرفت، تا عمر دارم خاطرم می مونه. انگار از اونها و از اون طبیعت بودم و من رو مهمان نوازانه تو جمع خودشون پذیرفته بودن و حتی دور و برم مثل پروانه می چرخیدن.

رضا سرم رو می آورد بالا که"بابا نفس هم بکش" ولی من غرق رویا و قصه پردازی ها بعد از دیدن هر کدومشون بودم و توی ذهنم به دنبال عبارات مناسب برای ادا کردن حق مطلب بودم. برای توصیف اونهمه زیبایی و شگفتی. 

هووووووووممممممم

 

 

 

بوس به رویای قشنگم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مصالح ساختمان +Z موسسه کودکان هوشمند استان هرمزگان طراحی و اجرای انواع نماهای سیمانی و سنگ ساختمان خیاطی آسان وبلاگ کلبه ارامش دیجیتال مارکتینگ فلزیاب اورجینال اندیشه کلينيک ليزر شفا