هوالرئوف الرحیم
آقا این "جیم" مارو انداخته بود به تکاپو. با اینکه می دونستم 26م روز زنه، چون گفته بود پس فردا طلاهه رو می خواد و بدو بدو اومد گرفت که ببره پرداختش کنن، معادلاتمون بهم ریخت و همینطور چشم براه بن بودیم.
حتی ظهر به رضا گفتم اول 22 بهمنه چند روز بعدش تولد حضرت زهرا. ولی بازم هر دو فکر می کردیم که باید اون روز همین شنبه ی پس فردا باشه.
هیچیییی دیگه. رضا که از سرکار اومد یه گل باقچه ی ایستگاه ولی خیلی خوشگل(رز سرخابی ریز با برگهای بنفش)و یه کیک ببعی کوچولو، دستش که روزت مبارک.
عصری هم قبل رفتن خونه مامانش مراسم قهوه و کیک داشتیم که یوهو من حواسم جمع شد و دماغ دوتامون آویزون شد که ای دل غافل که یه هفته هم نه 10 روز جلوتر جشن گرفتیم.
مامانش نبودن و بجاش رفتیم جای دیگه. یه دستبند اون فرمی که دوست داشتم دیدیم. خیلی رضا خوشش اومد. دیگه گفت: "بگیرم برات؟" نگفتم نه. با 60 تومن حتی از شین هم خوشحال تر بودم. مخصوصا که انگشترمم دوباره جلا دادن.
وقت برگشت رضا گفت: "این حسادت شما ست ها؟"
گفتم: "جانم؟"
گفت: "تو و شین، خیلی به هم حسادت می کنین."
گفتم: "عزیز من، تو رفتی پول جمع کنی برام اونو بخری یوهو میگی جیم برای تولد شین می خواد برش داره. من اول از همه عصبانی و خشمگین بودم و بعد حسادت جاشو گرفت. که چرا تو با اونهمه وجنات نگیری و جیم رااااحت بتونه بگیره؟؟؟؟"
گفت: "من تلاشمو کردم نتونستم. دیگه مامان کارش فوری بود اینجوری شد. وگرنه اگر عجله نداشت خریده بودمش."
گفتم: "خلاصه قصه ی من قصه ی خونه م شد. داشتم رویا پردازی می کردم که یوهو دیدم تمام این رویاها داره میرسه به کس دیگه."
گفت: "ولی شین چندین بار به من تیکه ی طلاهای تو رو انداخته. رنگو وارنگگگگ طلااااهای خانمتتتت"
خیلی خیلی دختر بدی بودم ذوق کردم، که بهم حسادت کرده. و حالهای بدم وقتی می بینمش و هیچ ماجرایی نیست رو فهمیدم. واقعیت از خودم خیلی خوشم نیومد و از دست خودم ناراحت شدم.
من کی قراره آدم بشم؟
من این رو خریدم که رضا از فشار در بیاد بابت کادو نخریدن. و در ضمن من اجق وجق جات خیلی دوست دارم و استفاده هم می کنم. حتی قبلتر از این ماجراها.
بازم رضا خیلی دلش می خواست که واقعا طلا برام خریده بود و شب که مامان گفتن این چندتا دیگه طلارم مجبورن بفروشن، انگشتره که خیلی دوسش داشتم رو برام برداشت به عنوان سالگرد ازدواجمون.
گفتم: "تولدم موند ها".
خندید گفت: "سرمایه دار نیستمااااا."
خلاصه که کلی صفا کردم.
ولی خیلی مونده رو خودم کار کنم.
خدایا آدمم کن.
درباره این سایت